پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

پرنسس باران ؛ هدیه ی پر شکوه خداوند ؛

ویترین نی نی وبلاگ

  یکی یه دونه ی مامان ؛   چند روزیه که توی ویترین نی نی وبلاگ می درخشی. بمناسبت تولدت عکست رو برای ویترین فرستادم و بعد از تایید عکست رفت توی ویترین نی نی وبلاگ. دوستت دارم عزیزم...... بی نهایت......   اینم از عکس شما توی ویترین :   ...
29 خرداد 1392

تولد مامان

  باران جون من ؛   خرداد برای ما ماه پر خاطره ای هست. من و شما و بابا هر سه خردادی هستیم . امروز روز تولدمه و من خوشحالم از اینکه از صبح هی تولدم رو تبریک میگی. فدات شم مامانی. دوستت دارم. مطمئنم که بابا از سر کار با یه کیک برمیگرده و از سال 80 ، هر سال ، نوشته ی روی کیک همون یه جمله اس. فردا عکس شما رو با کیک مامان حتما میذارم.   پ.ن :   اینم از عکس کیک تولد مامان :     پرنسس دوست داشتنی من :   ...
26 خرداد 1392

عکسهای آتلیه ی 2 سالگی

  ناز دار مامان ،   قبل از تولدت یه روز باهم رفتیم آتلیه. اولش اصلا همکاری نکردی ولی بعدش به هوای شکلاتهایی که آقای ملوکی بهت وعده میداد خیلی همکاری خوبی کردی و اون روز پرخاطره رو برامون رقم زدی.   اینم شما و چند تا از عکسهای اون روز شما که تو آتلیه ی باراد گرفته شده :     بقیه ی عکسها در ادامه ی مطلب :                 ...
20 خرداد 1392

جشن تولد رنگین کمونی

  گل شب بوی مامان و بابا ؛ عکسهای تولدت رو برات به یادگار میذارم تا وقتی بزرگ شدی بدونی خیلی برامون عزیزی و بابا و مامان برای وجود نازنینت همه کاری می کنن تا لبت همیشه خندون باشه. باران نازنین ؛ موقعی که شمع تولدت رو فوت می کردی من از طرف شما یه آرزو کردم. از خدای مهربونم خواستم تن همه ی کوچولوها رو سالم نگه داره و همه ی کوچولوهای مریض رو شفا بده . امیدوارم خدا هیچ بنده ای رو با مریضی بچه اش امتحان نکنه.آمین.   تولد امسال شما رنگین کمونی بود. و باران کوچولوی من در کنار این همه رنگی که خداوند به طبیعت عطا کرده رنگی رنگی شده بود. واقعا چقدر خوب شد که اومدی و به زندگیمون رنگ خوشبختی پاشیدی. نمی دونی چقدر با عشقت ...
19 خرداد 1392

2 سالگی

  فرشته کوچولوی زندگیمون ؛ 2 ساله شدنت مبارک. به چشم بر هم زدنی 2 ساله شدی. و در این روزها و لحظات داری سومین ها رو تجربه می کنی و من هنوز فراموش نکردم نوزاد کوچولوی یک روزه ای رو که همه با دیدن سایز دست و پاهای کوچولوش فقط لبخند می زدند. چقدر زود بزرگ شدی ، جان مادر. با شروع 3 سالگی داری مستقل می شی و این نشون میده که نخستین های  زندگیت سپری شده و شما اکنون کودکی شاد و سرزنده هستی. الهی که همیشه سلامت باشی. تولد 2 سالگی شما مصادف با شب عید مبعث بود و تو این شب فرخنده جشن تولد 2 سالگیت شکوه خاصی داشت و کلی به همه و صد البته به شما خوش گذشت. سعی می کنم زود بیام و عکسهای جشن تولدت رو برات بذارم. فعلا همین 2 ...
18 خرداد 1392

سفر به تبریز

  نازنینم؛ باز هم شکر خدا سفرمون به تبریز برای شما خیلی پرخاطره و جالب بود. هوای بهار هم زمینه ای برای شیطنتهای شما و پسر دایی کوچولوت ، مانیاد ، بود و حسابی دمار از روزگار من و زندایی در آوردین. ولی در کل خیلی خوش گذشت ...مخصوصا به شما .. حالا دیگه مامان جون حق داره هر روز زنگ بزنه بهت و کلی باهم حرف بزنین. دیگه خیلی برات تنگ میشه. شما هم که همه اش میگی : مامانی.دایی...مانی(مانیاد)...هستیس(هستی)...مهسیس(مهسا) دورت بگردم من با این حرف زدنت.. همه چی رو تو عکسها توضیح میدم مامانی.     باران و مانیاد:         بقیه ی عکسها در ادامه مطلب:)   هر روز صبح با مامان...
9 خرداد 1392

تولد بابای باران

  باران عزیزم دیروز تولد بابای شما بود و شما کلی توی این روز تولد بابا رو بهش تبریک گفتی و بابا از این تبریک شما خیلی خوشحال شد و کلی ذوق کرد. باهم یه شام سه نفره عاشقانه خوردیم و شما همه ی شمعهای میز شاممون رو فوت کردی و نذاشتی زیاد روشن بمونن. فکر میکردی شمع کیک تولده. منم این روز قشنگ رو به بابا تبریک میگم. همسر مهربونم تولدت مبارک. از اینکه این روزها بخاطر من و باران و زندگیمون زحمات زیادی رو متحمل میشی بی نهایت ممنونم. خیلی دوستت داریم.     +مامانی ، این روزها درگیر کارهای تولدتم..ببخش که نمی تونم وبت رو زودتر آپ کنم.   ...
9 خرداد 1392
1